آناهیتا

بچرخون

من و علی داریم تخته نرد بازی می کنیم و طبق معمول آناهیتا نمی ذاره. هی تاسها رو بر می داره و اینور و اونور می ندازه . برای اینکه بذاره بازی کنیم و خودش هم سرگرم شه ازش می خوایم تا اون برامون تاس بندازه. بلد نیست هی یکی یکی می ندازه هی زیر مبل می ندازه... علی می خواد تاس انداختن یادش بده. می گه : خوب حالا هردو رو بگیر تو مشتت، می گیره ... خوب حالا بچرخونشون... آناهیتا شروع می کنه به رقصیدن ... حالا دختر یه سال و نیمه من می چرخونه و می رقصه...
31 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد